معنی پسوند فاعلی
واژه پیشنهادی
گر
حل جدول
لغت نامه دهخدا
فاعلی. [ع ِ] (ص نسبی) منسوب به فاعل. رجوع به فاعل شود.
- حالت فاعلی (اسنادی)، آن است که اسم فاعل یا مسندالیه واقع شود. (از دستور زبان فارسی پنج استاد چ دانشگاه ج 1 ص 35). این حالت را فاعلیت هم گفته اند.
- صفت فاعلی. رجوع به صفت شود.
- علت فاعلی، علت فاعله. رجوع به فاعله شود.
صفت فاعلی
صفت فاعلی. [ص ِ ف َ ت ِ ع ِ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) رجوع به صفت شود.
نعت فاعلی
نعت فاعلی. [ن َ ت ِ ع ِ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) رجوع به اسم فاعل و رجوع به صفت شود.
علت فاعلی
علت فاعلی. [ع ِل ْ ل َ ت ِ ع ِ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) صانع و سازنده ٔ هر چیز. (از ناظم الاطباء). امری که مفید وجود شی ٔ باشد و خارج از ذات معلول است. (از فرهنگ اصطلاحات فلسفی). و رجوع به علت شود.
فرهنگ فارسی هوشیار
فرهنگ عمید
در دستور زبان، حروفی که در آخر بعضی کلمات افزوده میشود و در معنی آنها تصرف میکند، مانند «وار» در کلمات بندهوار، پریوار، شاهوار و «ین» در کلمات زرین، سیمین، نمکین و «بان» در کلمات باغبان، دربان، دشتبان
فارسی به انگلیسی
Suffix
فارسی به ایتالیایی
فرهنگ معین
(پَ وَ) (اِ.) نک پساوند.
معادل ابجد
313